کتاب پیش رو نوشتهی ریچارد باخ بوده و توسط کاوه میرعباسی به فارسی روان ترجمه شده است. این کتاب داستان یک مرغ دریایی ساده را بیان میکند که از زیستن در کالبد روزمره همیشگی خسته شده و این گونه میاندیشد که معنای واقعی زندگی یک مرغ دریایی خوردن، نفس کشیدن، کمی پرواز و در نهایت مرگ نبوده و نیست و به فکر شکستن تابوهای ذهنی همنوعان خود و گرفتن کرختی و سکونی است که بر زندگی آنها سایه گسترانیده است. این طرز تفکر او باعث میشود که از طرف همنوعان خود طرد شود ولی این تنهایی از انگیزه او برای متفاوت زیستن نمیکاهد. او دوست دارد نسبت به همهی مرغان دریایی دیگر تندتر و در ارتفاع بالاتری پرواز کند، پرواز در اوج آسمان نیلی را ذات پنهان بالهای خود میداند و در جهت رهایی از این ساختار خودساختهی ذهنیای که سایر مرغان دریایی دارند میکوشد. تلاشها و خستگیهای جاناتان بالاخره نتیجه میدهد و او میشود متفاوتترین و عجیبترین مرغ دریایی که کارهایی را میتواند انجام دهد که از همنوعانش بعید است. این کتاب داستان کسانی است که معتقدند به جای گام نهادن بر روی جای پای افراد باید راه جدید و تازهای برای پیشرفت در زندگی پیدا کرد و یا حتی در صورت وجود نداشتن آن راه، آن را ساخت.
"جاناتان مرغ دریایی، یک روز میفهمی بیمسئولیتی عاقبت خوشی ندارد. زندگی ناشناخته و ناشناختنی است، و ما چیزی از آن نمیدانیم جز اینکه به دنیا آمدهایم تا شکممان را سیر بکنیم و تا جایی که برایمان امکان دارد، زنده بمانیم. سابقه نداشت مرغان دریایی در پاسخ به «شورای بزرگ» سخنی بگویند و اعتراضی بکنند، ولی صدای جاناتان بلند شد. چنین خروشید: «بیمسئولیتی؟ برادران! رفتار چه کسی مسئولانهتر است از مرغی دریایی که برای زندگی، مفهومی والاتر و مقصودی برتر یافته و از پی آنها میرود؟ هزاران سال دنبال کلهی ماهیها به هر کنج و گوشهای سرک کشیدهایم ولی حالا دلیلی برای زیستن داریم: یادگیری، کشف، نیل به آزادی!"