کتاب ملت عشق به همت الیف شافاک نوشته شده است و به کوشش ارسلان فصیحی در 511 صفحه ترجمه و توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است. این کتاب توانسته عنوان پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را ازآن خود کند. البته در ایران نیز در شمار رمانهای پرفروش و البته پرطرفدار بهحساب میآید و کتابخانه و یا کتابفروشی را نمیتوان پیدا کرد که نسخهای از این عنوان را نداشته باشد. خواننده در این کتاب با دو داستان مختلف که در دو زمان گذشته و حال اتفاق میافتد، مواجه میشود. شافاک به طرز ماهرانهای داستان عشق مولوی به شمس تبریزی (در قرن هفتم) را در کنار داستان زندگی اللا روبینشتاین که در سال 2008 در امریکا همراه با همسر و فرزندانش زندگی میکرد را به طور موازی پیش میبرد. اللا که زنی میانسال است و وضعیت مالی نسبتا خوبی دارد، بنا به دلایلی تصمیم میگیرد با یک موسسهی انتشاراتی معروف، تحت عنوان کمک ویراستار همکاری نماید؛ او در این راه با عزیز آشنا میشود و این آشنایی باعث میشود که تعبیر و تعریف اللا از زندگی تغییر کند و زندگیاش زیر و زبر شود. فکر نمیکنم بتوانید کسی را پیدا کنید که از خواندن این رمان پشیمان شده باشد.
"خیلی وقت پیش بود، به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق، جرأت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور، کفش آهنی پایم کردم، دنیا را گشتم، آدمهایی شناختم قصههایی جمع کردم چندین بهار از آن زمان گذشته، کفشهای آهنی سوراخ شده، من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی ... .
مولانا خودش را "خاموش" مینامید، یعنی ساکت، هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پر معنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟ اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود. همهی بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خود نگهدار."